وای من عاشق این داستانم اینم از مجموعه اشعار عرفان نظر آهاری خیلی دوسش دارم.
فرشته تصمیمش را گرفته بود. پیش خدا رفت و گفت؟
خدایا میخواهم زمین را از نزدیک ببینم.اجازه می خواهم و مهلتی کوتاه.دلی بی تاب تجربه ای زمینی است.
خداوند در خواست فرشته را پذیرفت.
فرشته گفت تا بازگردم بالهایم را اینجا می سپارم.
ادامه مطلب یادت نره بریااااااااااااا بدون نظر نرییییییییییییییییییییییی
ادامه مطلب...
روزی روزگاری در روستایی در هند مردی به روستایی ها اعلام کرد که به ازای هر میمون ۲۰ دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون، به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمونها کردند. مرد هم هزاران میمون به قیمت ۲۰ دلار از آنها خرید، ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند.. به همین خاطر مرد این بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۴۰ دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی ها فهالیتشان را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی ها هم کمتر و کمتر شد، تا بالاخره روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزار های خود رفتند… ((ادامه داستان را در ادامه مطلب بخوانید))
ادامه مطلب...
یك نفر دنبال خدا میگشت، شنیده بود كه خدا آن بالاست و عمری دیده بود كه دستها رو به
آسمان قد میكشد. پس هر شب از پلههای آسمان بالا میرفت، ابرها را كنار میزد، چادرشب
آسمان را میتكاند، ماه را بو میكرد و ستارهها را زیر و رو .
ادامشو تو ادامه مطلب ببینید
ادامه مطلب...
دیگران را دوست بدارید
منتظرنباشید
که اول آنها شمارا دوست بدارند